دوستـــان تایبــــــــــادی
تایبادشناسی / آموزشی / سرگرمی

 

در هر حرفه و شغلی که هستید نه اجازه دهید که به بدبینی های بی حاصل آلوده شوید و نه بگذارید که بعضی لحظات تاسف بار که برای هر ملتی پیش می آید شما را به یاس و نا امیدی بکشاند.

در آرامش حاکم بر آزمایشگاه ها و کتابخانه هایتان زندگی کنید.

نخست از خود بپرسید: “من برای یادگیری خود چه کرده ام؟”
سپس همچنان که پیش تر می روید بپرسید: “من برای کشورم چه کرده ام؟”
و این پرسش را آنقدر ادامه دهید تا به این احساس شادی بخش و هیجان انگیز برسید که: “شاید سهم کوچکی در پیشرفت و اعتلای بشریت داشته اید.”

اما صرفه نظر از هر پاداشی که زندگی به تلاش هایمان بدهد یا ندهد، آنگاه که لحظه مرگ فرا می رسد هر کدام از ما باید این حق را داشته باشیم که با صدای بلند بگوییم:
«من آنچه در توان داشته ام انجام داده ام»

پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:, :: 10:30 ::  نويسنده : محمود ممتاز

 

وصیت نامه ابراهام لینکلن به معلم پسرش

به پسرم درس بدهيد او بايد بداند كه همه مردم عادل و همه آن ها صادق نيستند ، اما به پسرم بياموزيد كه به ازاي هر شياد ، انسان صديقي هم وجود دارد . به او بگوييد ، به ازاي هر سياستمدار خودخواه ، رهبر جوانمردي هم يافت مي شود . به او بياموزيد ، كه در ازاي هر دشمن ، دوستي هم هست . مي دانم كه وقت مي گيرد ، اما به او بياموزيد اگر با كار و زحمت خويش ، يك دلار كاسبي كند بهتر از آن است كه جايي روي زمين پنج دلار بيابد . به او بياموزيد كه از باختن پند بگيرد . از پيروز شدن لذت ببرد . او را از غبطه خوردن بر حذر داريد . به او نقش و تاثير مهم خنديدن را يادآور شويد . اگر مي توانيد ، به او نقش موثر كتاب در زندگي را آموزش دهيد . به او بگوييد تعمق كند ، به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان دقيق شود . به گل هاي درون باغچه و زنبورها كه در هوا پرواز مي كنند ، دقيق شود . به پسرم بياموزيد كه در مدرسه بهتر اين است كه مردود شود اما با تقلب به قبولي نرسد . به پسرم ياد بدهيد با ملايم ها ، ملايم و با گردن كش ها ، گردن كش باشد . به او بگوييد به عقايدش ايمان داشته باشد حتي اگر همه بر خلاف او حرف بزنند . به پسرم ياد بدهيد كه همه حرف ها را بشنود و سخني را كه به نظرش درست مي رسد انتخاب كند . ارزش هاي زندگي را به پسرم آموزش دهيد . اگر مي توانيد به پسرم ياد بدهيد كه در اوج اندوه تبسم كند . به او بياموزيد كه از اشك ريختن خجالت نكشد . به او بياموزيد كه مي تواند براي فكر و شعورش مبلغي تعيين كند ، اما قيمت گذاري براي دل بي معناست . به او بگوييد كه تسليم هياهو نشود و اگر خود را بر حق مي داند پاي سخنش بايستد و با تمام قوا بجنگد . در كار تدريس به پسرم ملايمت به خرج دهيد ة اما از او يك نازپرورده نسازيد . بگذاريد كه او شجاع باشد ، به او بياموزيد كه به مردم اعتقاد داشته باشد توقع زيادي است اما ببينيد كه چه مي توانيد بكنيد ، پسرم كودك كم سال بسيار خوبي است

پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:, :: 10:29 ::  نويسنده : محمود ممتاز

 

وصيت نامه داريوش کبير

اينک من از دنيا ميروم بيست وپنج کشور جزء امپراتوری ايران است و در تمام اين کشور ها پول ايران رواج دارد وايرانيان در آن کشور ها داراي احترام هستند . و مردم کشور ها در ايران نيز داراي احترام هستند.

جانشين من خشايار شا بايد مثل من در حفظ اين کشور ها بکوشد . وراه نگهداري اين کشور ها آن است که در امور داخلي آنها مداخله نکند و مذهب وشعائر آنان را محترم بشمارد.

اکنون که من از اين دنيا مي روم تو دوازده کرور در يک زر در خزانه سلطنتي داري و اين زر يکي از ارکان قدرت تو ميباشد . زيرا قدرات پادشاه فقط به شمشير نيست بلکه به ثروت نيز هست . البته به خاطر داشته باش تو بايد به اين ذخيره بيفزايي نه اينکه از آن بکاهي . من نمي گويم که در مواقع ضروري از آن برداشت نکن ، زيرا قاعده اين زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند ، اما در اولين فرصت آنچه برداشتي به خزانه برگردان . مادرت آتوسا برمن حق دارد پس پيوسته وسايل رضايت خاطرش را فراهم کن .

ده سال است که من مشغول ساختن انبار هاي غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساختن اين انبار ها را که از سنگ ساخته مي شود وبه شکل استوانه هست در مصر آموختم و چون انبار ها پيوسته تخليه مي شود حشرات در آن بوجود نمي آيند و غله در اين انبار ها چند سال مي ماند بدون اينکه فاسد شود و تو بايد بعد از من به ساختن انبار هاي غله ادامه بدهي تا اينکه همواره آذوقه دو و يا سه سال کشور در آن انبار ها موجود باشد . و هر ساله بعد از اينکه غله جديد بدست آمد از غله موجود در انبار ها براي تامين کسري خواروبار از آن استفاده کن و غله جديد را بعد از اينکه بوجاري شد به انبار منتقل نما و به اين ترتيب تو هرگز براي آذوقه در اين مملکت دغدغه نخواهي داشت ولو دو يا سه سال پياپي خشکسالي شود .

هرگز دوستان ونديمان خود را به کار هاي مملکتي نگمار و براي آنها همان مزيت دوست بودن با تو کافي است . چون اگر دوستان ونديمان خود را به کار هاي مملکتي بگماري و آنان به مردم ظلم کنند و استفاده نامشروع نمايند نخواهي توانست آنها را به مجازات برساني چون با تو دوست هستند و تو ناچاري رعايت دوستي بنمايي .

کانالي که من ميخواستم بين شط نيل و درياي سرخ بوجود بياورم هنوز به اتمام نرسيده و تمام کردن اين کانال از نظر بازرگاني و جنگي خيلي اهميت دارد تو بايد آن کانال را به اتمام برساني و عوارض عبور کشتي ها از آن کانال نبايد آنقدر سنگين باشد که ناخدايان کشتي ها ترجيح بدهند که از آن عبور نکنند .

اکنون من سپاهي به طرف مصر فرستادم تا اينکه در اين قلمرو ، نظم و امنيت برقرار کند ، ولي فرصت نکردم سپاهي به طرف يونان بفرستم و تو بايد اين کار را به انجام برساني . با يک ارتش قدرتمند به يونان حمله کن و به يونانيان بفهمان که پادشاه ايران قادر است مرتکبين فجايع را تنبيه کند .

توصيه ديگر من به تو اين است که هرگز دروغ گو و متملق را به خود راه نده ، چون هردوي آنها آفت سلطنت هستند و بدون ترحم دروغ گو را از خود دور نما . هرگز عمال ديوان را بر مردم مسلط نکن ، و براي اينکه عمال ديوان بر مردم مسلط نشوند ، قانون ماليات وضع کردم که تماس عمال ديوان با مردم را خيلي کم کرده است و اگر اين قانون را حفظ کني عمال حکومت با مردم زياد تماس نخواهند داشت .

افسران وسربازان ارتش را راضي نگه دار و با آنها بدرفتاري نکن . اگر با آنها بد رفتاري کني آنها نخواهند توانست معامله متقابل کنند . اما در ميدان جنگ تلافي خواهند کرد ولو به قيمت کشته شدن خودشان باشد و تلافي آنها اينطور خواهد بود که دست روي دست مي گذارند و تسليم مي شوند تا اينکه وسيله شکست خوردن تو را فراهم کنند .


امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده وبگذار اتباع تو بتوانند بخوانند وبنويسند تا اينکه فهم وعقل آنها بيشتر شود وهر چه فهم وعقل آنها بيشتر شود ، تو با اطمينان بيشتري ميتواني سلطنت کني . همواره حامي کيش يزدان پرستي باش . اما هيچ قومي را مجبور نکن که از کيش تو پيروي نمايد و پيوسته و هميشه به خاطر داشته باش که هرکس بايد آزاد باشد و از هر كيش که ميل دارد پيروي نمايد .

بعد از اينکه من زندگي را بدرود گفتم، بدن من را بشوي و آنگاه دفن کن.

 

پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:, :: 10:28 ::  نويسنده : محمود ممتاز

 

 

وصيت نامه کوروش کبير

من در طول مدت عمر خود هر آرزويی كه داشتم برآورده شد ، دست به هر كاری كه زدم پيروز شدم. دوستان و يارانم از تدبير من برخوردار بودند . دشمنانم جملگی فرمانم را با رقبت گردن نهادند. قبل از من وطنم سرزمين كوچك و گمنامی بود كه هر سال مورد تاخت و تاز و تجاوز قرار می گرفت و حالا درآستانه مرگ من ، آنرا بزرگترين و مقتدرترين و شريف ترين كشور آسيا به دست شما مي سپارم . من به خاطر ندارم در هيچ جهادی برای عزت ، سربلندی و كسب افتخار برای ايران زمين مغلوب شده باشم . جمله آرزوهايم برآورده شد و سير زمان پيوسته به كام من بود . اما از آنجا كه از شكست در هراس بودم ، خود را از خودپسندي و غرور بر حذر داشتم . حتي در پيروزيهای بزرگ خود ، پا از اعتدال بيرون ننهادم . حال كه مرگ من نزديك است خود را بسی خوشبخت ميدانم زيرا : فرزندانی كه خداوند بر من عطا فرمود همگی سالم و در عين حال عاقل هستند و وطنم ايران از همه جهات مقتدر و پرشكوه می باشد و آيندگان مرا مردی خوشبخت و كامياب خواهند شمرد .

من پيوسته معتقد هستم كه روح انسان پس از خروج از كالبد خاكی ، محو و فناپذير نمی گردد . مرگ چيزی است شبيه به خواب . در مرگ است كه روح انسان به ابديت  می پيوندد و چون از قيد و علايق آزاد می گردد به آتيه تسلط پيدا ميكند و هميشه ناظر اعمال ما خواهد بود پس اگر چنين بود كه من انديشيدم به آنچه كه گفتم عمل كنيد و بدانيد كه من هميشه ناظر شما خواهم بود ، اما اگر اين چنين نبود آنگاه ازخدای بزرگ بترسيد كه در بقای او هيچ ترديدی نيست و پيوسته شاهد و ناظر اعمال ماست.
از كژی و ناروايی بترسيد .اگر اعمال شما پاك و منطبق بر عدالت بود قدرت شما رونق خواهد يافت ، ولی اگر ظلم و ستم روا داريد و در اجرای عدالت تسامح ورزيد ، ديری نمی انجامد كه ارزش شما در نظر ديگران از بين خواهد رفت و خوار و ذليل و زبون خواهيد شد. من عمر خود را در ياری به مردم سپری كردم . نيكی به ديگران در من خوشدلی و آسايش فراهم می ساخت كه از همه شادی های عالم برايم لذت بخش تر بود . ديگر بس است ، پس از مرگ بدنم را موميایی نكنيد و در طلا و زيور آلات و يا امثال آن نپوشانيد . زودتر آنرا در آغوش خاك پاك ايران قرار دهيد تا ذره ذره های بدنم خاك ايران را تشكيل دهد . چه افتخاری برای انسان بالاتراز اينكه بدنش در خاكی مثل ايران دفن شود.

 

 

پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:, :: 10:26 ::  نويسنده : محمود ممتاز

 

 

 خانه سقراط

خانه ای می ساخت سقراط حـکیم                        گرد او از خلق غــــــــوغایی بخاست

هر کسی از خـــانه اش عیبی گرفت                   این ز خــردی و کجی و آن کم و کاست

 آن یکی می گفت : این گـــونه وثاق                       کی سزا و در خــــــــور استاد ماست؟

جملگی همــــــراه گفتند: ای حکیم                       این چنین خــــانه نه در خورد شماست

فیـلسوف از این سخن خندید و گفت:                       دوستــــان این خرده گیریها خطاست

 کاشکی این کلبــــــــــه ناچیز من                         پر توانستی شد از یـــــــــاران راست

(غلامرضا رشید یاسمی)

پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:, :: 10:24 ::  نويسنده : محمود ممتاز

 

خسته نباشی

بامدادان که آفتاب کمرنگ پاییزی

گرمی عاطفه اش را نثار شهر می کند

و پنجره های رو به کوچه را

از همهمه گفتن و نگفتن می آکند

این دست های توانای توست

که در دست های صمیمی جارو گره

می خورد

و تو چه زیبا و آرام غبار از پیراهن

زمین می تکانی

ای مرد کار و تلاش

خسته نباشی

(ایراندخت تبریزی)

پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:, :: 10:22 ::  نويسنده : محمود ممتاز

 

دوبیتی های محلی تایباد

دوبیتی که در این بخش از سرزمین امان (جام و تایباد و باخرز) به آن چهاربیتی می گویند را می توان نمودی از احساسات و عواطف درونی افراد در مواجهه با برخی از دشواریها و ناملایمات زندگی دانست که در آن گاهی سراینده  و بسیاری از مواقع خواننده و زمزمه کننده آن سعی بر آن دارد تا بدین طریق تسکینی بر آلام خود هر چند آنی و موقت بخشد. حیطه زندگی ما جام و تایباد و باخرز نیز از این موهبت الهی بی بهره نبوده است که شاید مناسب باشد نمونه هایی از آن در حدبضاعت تدوینگر در اینجا ذکر کنیم امید است مقبول نظر عزیزان واقع شود.

 

 به کــــوهها حضـرت بابا غــــریبه                              به مشـــهد گنبذ آقا غــــــریبه

به تربت زنجفیـــل شیخ احمــد جام                               به طیــــباد پیر مــــولانا غریبه

****************************

سر کــــــوه بلند عبـــــدل آباد                                  چــراغا پنــجره هی میــزنه باد

قسم خــوردم به مـــولانای طیباد                                  به غیــر از تو نگیرم آدمیــــزاد

***************************

در ادامه مطلب ببینید



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:, :: 10:19 ::  نويسنده : محمود ممتاز

 

نـــــــــــارنج و تـــرنج بر سر دار که دید              در لانه گنجشک سر مــــار که دیـــــــد

ابله شده ای ز زن وفـــــــا می طلبی                اسب و زن شمشیر وفــــــــادار که دید

پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:, :: 10:16 ::  نويسنده : محمود ممتاز

 

 

عباس آباد تخت دره فاطمه بارک الله

نومزادبازی وخت دره فاطمه بارک الله

بیا برم دستاس کنم فاطمه بارک الله

یک پسر را راس کنم فاطمه بارک الله

اسم او را عباس کنم فـاطمه بارک الله

لباس او ر کرباس کنم فاطمه بارک الله

خوراک او ر گرماس کنم فاطمه بارک الله

کلون که شد سرباز کنم فاطمه بارک الله

پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:, :: 10:16 ::  نويسنده : محمود ممتاز

 

 
 
 
 

پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:, :: 10:14 ::  نويسنده : محمود ممتاز
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان doostan-e-taybadi و آدرس doostan-e-taybadi.LoxBlog.i r لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان